امیرکیانامیرکیان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

گذری بر دنیای کودکانه امیر کیان...

بهت افتخار میکنم

پسر مودب و نازنینم سلام امروز اومدم برات از مهمونی که عصر رفتیم بنویسم از اینکه شما خیلی خاصتر از بقیه ای و باهوشتر ...از اینکه امروز پیش همه سینه ام رو با افتخار جلو داده بودم و به وجودت افتخار میکردم وپر از غرور بودم....امروز یه مهمونی رفتیم پر از آقا پسر دو سه نفری همسن شما و یه چند نفر هم کوچیکتر و بزرگتر از شما  تو اون جمع بود که فهمیدم که شما پسر ناز من با بقیه خیلی فرق داری...قضیه از اینجا شروع شد که همه بچه ها تو خونه میزبان بیچاره بدو بدو میکردن و چه دادی میزدن .....نگووووووو.من همیشه تو خونه به شما میگم که بدو بدو مال پارک  و روی مبل میشینن و نمیپرن و داد  زدن کار خوبی نیست و خلاصه هزار و یک تا اصول اخلاقی که شما هم...
10 آذر 1393

ماجراهای تماشای TV

سلام سلام من اومدم ...با ماجراهای تماشای کارتون ...همه عکسای بالا مربوط به زمانیه که من در طی روز کارتون تماشا میکردم و مامانم عکس میگرفت...حتی بغل بابا هم که بودم و به خیال خودم در امنیت کامل تلویزیون تماشا میکردم از دست هنر عکاسی مامان در امان نبودم ...در ضمن همه کانالا رو هم خودم عوض میکنم ... به کنترل میگم کنکولول و به تلویزیون میگم کارتون .در ضمن باتری کنکولول دوس ندارم و معمولا بعد از اینکه کنکولولو گیر انداختم اولین کار ضربه حسابی تو سر کنترل بیچاره و خارج کردن دل و رودش که همون باترییهاست و بعد هم پنهان کردن آن تو یه مخفیگاه درست و حسابی که دست مامانم بهشون نرسه و اونم جایی نیست به جز پشت تلویزیون و ی...
7 آذر 1393

ما دو نفر

کیان:مامانی من:بله مامان کیان:مامانیییییییی.. من:بله مامانم کیان:جان وبعد صورتتو میچسبونی به صورتم و یک دلبری میکنی که نگوووو من: و یک عدد مامان که میخواد درسته قورتت بده. این حرفای دلبرانه رو از کجا میاری شیطون     من:من بزی دارم خیلی قشنگه این بز شیطون زبر و زرنگه میره صحرا چی میگه؟؟؟/ کیان:بع بع من:تو ی جنگل داد میزنه؟؟؟ کیان :بع بع بع این شعر و به همراه چند تا صدای حیوون دیگه روزی هزار بارم واست بخونم بازم دوست داری... وقتی شعر میخوندیم از ته دل میخندی و سرتو تکون میدی و دست میزنی و هی میگی مامان بخون..   من:کیان بابایی کووووو کیان:کاعع(سر ک...
3 آذر 1393
1